: بایست ! می خواهم جوان بمانم ... به ساعتش نگاه کرد و گفت : وقت ندارم باید بروم ! به خورشید گفتم : اگر روزی نتابی ؟! خندید و گفت : خدا آن روز را نیاورد ! به ماه گفتم : اگر دستهای بشر دراز بود ؟ ! گفت : هر آینه مرا از درخت شب می چید ! به خورشید گفتم : شب کجا می روی ؟ گفت : به شبی دیگر...!! به ستارگان گفتم : روزها چه می کنید؟ یکصدا گفتند : به تماشای خورشید می نشینیم ..! به زمین گفتم : کی از چرخش دست می کشی ؟ گفت : وقتی زیر پایم زمینی بگذارند ...!!! به بهار گفتم : چه زیبایی !! گفت : از تبار زمستانم ...!! به آدم گفتم : چرا به زمین رانده شدی ؟ گفت : زمین جایگاه آدمیانی است که هم عشق خدا دارند و هم عشق حوا ....!!!!!